سوره ۱۲: یوسف (یوسف)
Sura 12: Joseph (Yousuf)
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ
به نام خدا، بخشندهترین، مهربانترین
In the name of God, Most Gracious, Most Merciful
١:الر تِلكَ ءايٰتُ الكِتٰبِ المُبينِ
(۱۲:۱) ا.ل.ر. این (حروف) اثبات این کتاب آسمانی پرمحتوا هستند.
زیر نویس* ۱۲:۱ پاراف هاى قرآنى يکى از اجزاى مهم تشکيل دهنده معجزه اى است عظيم (ضميمه ۱).
[12:1] A. L. R. These (letters) are proofs of this profound scripture.*
Footnote*12:1 The Quranic initials constitute a major component of a great miracle (App. 1).
٢:إِنّا أَنزَلنٰهُ قُرءٰنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُم تَعقِلونَ
(۱۲:۲) ما آن را قرآنی به عربی نازل کردیم، تا باشد که بفهمید.
زیر نویس* ۱۲:۲ چرا قرآن به عربى فرستاده شد به آيه ۴۱:۴۴ و ضميمه ۴ توجه کنيد.
[12:2] We have revealed it an Arabic Quran, that you may understand.*
Footnote*12:2 Why was the Quran revealed in Arabic? See 41:44 and Appendix 4.
٣:نَحنُ نَقُصُّ عَلَيكَ أَحسَنَ القَصَصِ بِما أَوحَينا إِلَيكَ هٰذَا القُرءانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الغٰفِلينَ
(۱۲:۳) ما صحیح ترین تاریخ را به واسطه وحی این قرآن برای تو حکایت میکنیم. قبل از این، شما کاملاً بیخبر بودید.
[12:3] We narrate to you the most accurate history through the revelation of this Quran. Before this, you were totally unaware.
٤:إِذ قالَ يوسُفُ لِأَبيهِ يٰأَبَتِ إِنّى رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوكَبًا وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ رَأَيتُهُم لى سٰجِدينَ
(۱۲:۴) بیاد آور که یوسف به پدرش گفت، “ای پدر من، من یازده سیاره دیدم، و خورشید و ماه؛ آنها را دیدم که در مقابل من سجده میکردند.”
[12:4] Recall that Joseph said to his father, “O my father, I saw eleven planets, and the sun, and the moon; I saw them prostrating before me.”
٥:قالَ يٰبُنَىَّ لا تَقصُص رُءياكَ عَلىٰ إِخوَتِكَ فَيَكيدوا لَكَ كَيدًا إِنَّ الشَّيطٰنَ لِلإِنسٰنِ عَدُوٌّ مُبينٌ
(۱۲:۵) او گفت، “پسرم، درباره خوابت به برادرانت چیزی نگو، تا مبادا بر علیه تو نقشه بکشند و توطئه کنند. مسلماً، شیطان بدترین دشمن انسان است.
[12:5] He said, “My son, do not tell your brothers about your dream, lest they plot and scheme against you. Surely, the devil is man’s worst enemy.
٦:وَكَذٰلِكَ يَجتَبيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأويلِ الأَحاديثِ وَيُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَعَلىٰ ءالِ يَعقوبَ كَما أَتَمَّها عَلىٰ أَبَوَيكَ مِن قَبلُ إِبرٰهيمَ وَإِسحٰقَ إِنَّ رَبَّكَ عَليمٌ حَكيمٌ
(۱۲:۶) “پروردگارت اینچنین به تو نعمت عطا کرده است، و به واسطه خوابت خبرهای خوشی به تو داده است. او نعمت خود را بر تو و خانواده یعقوب کامل کرده است، همانطور که قبل از آن بر پدرانت ابراهیم، و اسحاق کامل کرد. پروردگارت دانای مطلق است، حکیمترین.”
[12:6] “Your Lord has thus blessed you, and has given you good news through your dream. He has perfected His blessings upon you and upon the family of Jacob, as He did for your ancestors Abraham and Isaac before that. Your Lord is Omniscient, Most Wise.”
٧:لَقَد كانَ فى يوسُفَ وَإِخوَتِهِ ءايٰتٌ لِلسّائِلينَ
(۱۲:۷) در داستان یوسف و برادرانش، درسهایی است برای جویندگان.
[12:7] In Joseph and his brothers there are lessons for the seekers.
٨:إِذ قالوا لَيوسُفُ وَأَخوهُ أَحَبُّ إِلىٰ أَبينا مِنّا وَنَحنُ عُصبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفى ضَلٰلٍ مُبينٍ
(۱۲:۸) آنها گفتند، “یوسف و برادرش مورد علاقه پدر ما هستند، و ما در اکثریت هستیم. واقعاً که پدر ما بسیار گمراه است.
[12:8] They said, “Joseph and his brother are favored by our father, and we are in the majority. Indeed, our father is far astray.
٩:اقتُلوا يوسُفَ أَوِ اطرَحوهُ أَرضًا يَخلُ لَكُم وَجهُ أَبيكُم وَتَكونوا مِن بَعدِهِ قَومًا صٰلِحينَ
سرنوشت یوسف قبلاً از طرف خدا تعیین شده بود*
(۱۲:۹) “بیایید یوسف را بکشیم، یا او را دور کنیم، تا شاید پدرتان قدری به شما توجه کند. پس از آن، میتوانید مردمی پرهیزکار باشید.”
زیر نویس* ۱۲:۹ ما از خواب يوسف چنين مى آموزيم که آينده درخشانى در انتظار او بود. بنابراين، در حاليکه برادرانش براى سرنوشت او تصميم ميگرفتند، او قبلا ً از سوى خدا تصميم گيرى شده بود. همه چيز بوسيله خدا انجام ميگيرد (۸:۱۷)، و قبلا ً ثبت شده است (۵۷:۲۲).
Joseph's Fate Already Decided by God*
[12:9] “Let us kill Joseph, or banish him, that you may get some attention from your father. Afterwards, you can be righteous people.”*
Footnote*12:9 We learn from Joseph’s dream that he was destined for a bright future. Thus, while his brothers met to decide his fate, his fate was already decided by God. Everything is done by God (8:17), and is already recorded (57:22).
١٠:قالَ قائِلٌ مِنهُم لا تَقتُلوا يوسُفَ وَأَلقوهُ فى غَيٰبَتِ الجُبِّ يَلتَقِطهُ بَعضُ السَّيّارَةِ إِن كُنتُم فٰعِلينَ
(۱۲:۱۰) یکی از آنها گفت، “یوسف را نکشید، بیایید او را در حفره چاهی بیاندازیم. شاید کاروانی بتواند او را پیدا کند، اگر تصمیم به انجام چنین کاری دارید.”
[12:10] One of them said, “Do not kill Joseph; let us throw him into the abyss of the well. Perhaps some caravan can pick him up, if this is what you decide to do.”
١١:قالوا يٰأَبانا ما لَكَ لا تَأمَ۫نّا عَلىٰ يوسُفَ وَإِنّا لَهُ لَنٰصِحونَ
(۱۲:۱۱) آنها گفتند، “پدر ما، چرا درباره یوسف به ما اطمینان نمیکنی؟ ما از او خوب مواظبت خواهیم کرد.
[12:11] They said, “Our father, why do you not trust us with Joseph? We will take good care of him.
١٢:أَرسِلهُ مَعَنا غَدًا يَرتَع وَيَلعَب وَإِنّا لَهُ لَحٰفِظونَ
(۱۲:۱۲) “فردا او را با ما بفرست تا بدود و بازی کند. ما از او محافظت خواهیم کرد.”
[12:12] “Send him with us tomorrow to run and play. We will protect him.”
١٣:قالَ إِنّى لَيَحزُنُنى أَن تَذهَبوا بِهِ وَأَخافُ أَن يَأكُلَهُ الذِّئبُ وَأَنتُم عَنهُ غٰفِلونَ
(۱۲:۱۳) او گفت، “من از این نگران هستم که شما او را با خود ببرید، سپس در حالی که مواظب او نیستید، گرگ او را بدرد.”
[12:13] He said, “I worry lest you go away with him, then the wolf may devour him while you are not watching him.”
١٤:قالوا لَئِن أَكَلَهُ الذِّئبُ وَنَحنُ عُصبَةٌ إِنّا إِذًا لَخٰسِرونَ
(۱۲:۱۴) آنها گفتند، “به درستی که، اگر گرگ او را بدرد، باوجود عده زیاد ما، پس ما واقعاً از بازندگان هستیم.”
[12:14] They said, “Indeed, if the wolf devours him, with so many of us around, then we are really losers.”
١٥:فَلَمّا ذَهَبوا بِهِ وَأَجمَعوا أَن يَجعَلوهُ فى غَيٰبَتِ الجُبِّ وَأَوحَينا إِلَيهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم هٰذا وَهُم لا يَشعُرونَ
خدا به مؤمنان اطمینان میبخشد
(۱۲:۱۵) هنگامی که آنها با او رفتند، و همگی تصمیم گرفتند تا او را در حفره چاهی بیاندازند، ما به او وحی کردیم: “روزی، درباره همه اینها برایشان تعریف خواهی کرد، درحالی که آنها فکرش را هم نمیکنند.”
Believers are Blessed with God's Assurances
[12:15] When they went away with him, and unanimously decided to throw him into the abyss of the well, we inspired him: “Some day, you will tell them about all this, while they have no idea.”
١٦:وَجاءو أَباهُم عِشاءً يَبكونَ
(۱۲:۱۶) آنها شب نزد پدرشان، گریه کنان، بازگشتند.
[12:16] They came back to their father in the evening, weeping.
١٧:قالوا يٰأَبانا إِنّا ذَهَبنا نَستَبِقُ وَتَرَكنا يوسُفَ عِندَ مَتٰعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئبُ وَما أَنتَ بِمُؤمِنٍ لَنا وَلَو كُنّا صٰدِقينَ
(۱۲:۱۷) گفتند، “پدر ما، ما رفتیم که با هم مسابقه دهیم، یوسف را نزد وسایل خود گذاردیم، و گرگ او را درید. تو هرگز ما را باور نخواهی کرد، حتی اگر راستش را بگوییم.”
[12:17] They said, “Our father, we went racing with each other, leaving Joseph with our equipment, and the wolf devoured him. You will never believe us, even if we were telling the truth.”
١٨:وَجاءو عَلىٰ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَل سَوَّلَت لَكُم أَنفُسُكُم أَمرًا فَصَبرٌ جَميلٌ وَاللَّهُ المُستَعانُ عَلىٰ ما تَصِفونَ
(۱۲:۱۸) آنها پیراهن او را با خون دروغین بر روی آن، ارائه دادند. او گفت، “به درستی که شما با هم دسیسه کردهاید تا مرتکب توطئه خاصی شوید. تنها کاری که میتوانم انجام دهم، این است که به صبر آرامی پناه ببرم. باشد که خدا من را در مقابل دسیسه شما کمک کند.”
[12:18] They produced his shirt with fake blood on it. He said, “Indeed, you have conspired with each other to commit a certain scheme. All I can do is resort to a quiet patience. May GOD help me in the face of your conspiracy.”
١٩:وَجاءَت سَيّارَةٌ فَأَرسَلوا وارِدَهُم فَأَدلىٰ دَلوَهُ قالَ يٰبُشرىٰ هٰذا غُلٰمٌ وَأَسَرّوهُ بِضٰعَةً وَاللَّهُ عَليمٌ بِما يَعمَلونَ
یوسف به مصر برده میشود
(۱۲:۱۹) کاروانی از آنجا گذشت، و بزودی سقای خود را فرستادند. او سطل خود را پایین فرستاد، سپس گفت، “چه شانسی! پسری اینجا است!” آنها او را بعنوان کالای تجارتی با خود بردند، و خدا کاملاً بر آنچه انجام دادند، آگاه بود.
Joseph is Taken to Egypt
[12:19] A caravan passed by, and soon sent their waterer. He let down his bucket, then said, “How lucky! There is a boy here!” They took him along as merchandise, and GOD was fully aware of what they did.
٢٠:وَشَرَوهُ بِثَمَنٍ بَخسٍ دَرٰهِمَ مَعدودَةٍ وَكانوا فيهِ مِنَ الزّٰهِدينَ
(۱۲:۲۰) آنها او را به قیمتی ارزان فروختند-فقط چند دِرهم-چون به او احتیاجی نداشتند.
[12:20] They sold him for a cheap price— a few Dirhams—for they did not have any need for him.
٢١:وَقالَ الَّذِى اشتَرىٰهُ مِن مِصرَ لِامرَأَتِهِ أَكرِمى مَثوىٰهُ عَسىٰ أَن يَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذٰلِكَ مَكَّنّا لِيوسُفَ فِى الأَرضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأويلِ الأَحاديثِ وَاللَّهُ غالِبٌ عَلىٰ أَمرِهِ وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ
(۱۲:۲۱) کسی که در مصر او را خرید، به همسرش گفت، “از او خوب مواظبت کن. شاید او بتواند کمک ما باشد، یا شاید ما بتوانیم او را بفرزندی قبول کنیم.” ما اینچنین یوسف را در زمین مکان دادیم، و ما به او تعبیر خوابها را آموختیم. فرمان خدا همیشه انجام میشود، اما اکثر مردم نمیدانند.
[12:21] The one who bought him in Egypt said to his wife, “Take good care of him. Maybe he can help us, or maybe we can adopt him.” We thus established Joseph on earth, and we taught him the interpretation of dreams. GOD‘s command is always done, but most people do not know.
٢٢:وَلَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءاتَينٰهُ حُكمًا وَعِلمًا وَكَذٰلِكَ نَجزِى المُحسِنينَ
(۱۲:۲۲) هنگامی که او بالغ شد، ما به او حکمت و دانش عطا کردیم. ما اینچنین به پرهیزکاران پاداش میدهیم.
[12:22] When he reached maturity, we endowed him with wisdom and knowledge. We thus reward the righteous.
٢٣:وَرٰوَدَتهُ الَّتى هُوَ فى بَيتِها عَن نَفسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبوٰبَ وَقالَت هَيتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبّى أَحسَنَ مَثواىَ إِنَّهُ لا يُفلِحُ الظّٰلِمونَ
خدا مؤمنان را از گناه محفوظ میدارد
(۱۲:۲۳) خانم خانهای که او در آن زندگی میکرد، سعی کرد او را فریب دهد. آن زن درها را بست و گفت، “من کاملاً در اختیار تو هستم.” او گفت، “باشد که خدا از من محافظت کند. او پروردگار من است، کسی که به من منزل خوبی داد. متجاوزین هرگز موفق نمیشوند.”
زیر نویس* ۱۲:۲۳ يوسف اين عبارت را چنان اداء کرد که همسر فرماندار تصور کرد که منظور يوسف شوهر او است، در واقع، او درباره خدا حرف ميزد.
God Protects the Believers From Sin
[12:23] The lady of the house where he lived tried to seduce him. She closed the doors and said, “I am all yours.” He said, “May GOD protect me. He is my Lord, who gave me a good home.* The transgressors never succeed.”
Footnote*12:23 Joseph worded this statement in such a way that the governor’s wife thought that he was talking about her husband, when in fact he was talking about God.
٢٤:وَلَقَد هَمَّت بِهِ وَهَمَّ بِها لَولا أَن رَءا بُرهٰنَ رَبِّهِ كَذٰلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ وَالفَحشاءَ إِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصينَ
(۱۲:۲۴) آن زن تقریباً در اختیار او قرار گرفت، و اگر به خاطر نشانهای که از طرف پروردگارش دید، نبود، او هم تقریباً در اختیار آن زن قرار گرفته بود. ما اینچنین بدی و گناه را از او دور کردیم، چون او یکی از بندگان مخلص ما بود.
[12:24] She almost succumbed to him, and he almost succumbed to her, if it were not that he saw a proof from his Lord. We thus diverted evil and sin away from him, for he was one of our devoted servants.
٢٥:وَاستَبَقَا البابَ وَقَدَّت قَميصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلفَيا سَيِّدَها لَدَا البابِ قالَت ما جَزاءُ مَن أَرادَ بِأَهلِكَ سوءًا إِلّا أَن يُسجَنَ أَو عَذابٌ أَليمٌ
(۱۲:۲۵) هر دو آنها بطرف در شتافتند، و، در این میان، آن زن جامه او را از پشت پاره کرد. آنها شوهر او را دم در یافتند. آن زن گفت، “مجازات کسی که بخواهد مزاحم همسر تو شود، چه باشد، بجز زندان یا مجازاتی دردناک؟”
[12:25] The two of them raced towards the door, and, in the process, she tore his garment from the back. They found her husband at the door. She said, “What should be the punishment for one who wanted to molest your wife, except imprisonment or a painful punishment?”
٢٦:قالَ هِىَ رٰوَدَتنى عَن نَفسى وَشَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَت وَهُوَ مِنَ الكٰذِبينَ
(۱۲:۲۶) او گفت، “آن زن بود که سعی بر فریفتن من داشت.” شاهدی از طرف خانواده آن زن پیشنهاد کرد: “اگر جامه او از جلو پاره شده باشد، پس آن زن حقیقت را میگوید، و او دروغگو است.
[12:26] He said, “She is the one who tried to seduce me.” A witness from her family suggested: “If his garment is torn from the front, then she is telling the truth and he is a liar.
٢٧:وَإِن كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَت وَهُوَ مِنَ الصّٰدِقينَ
(۱۲:۲۷) “و اگر جامه او از پشت پاره شده باشد، پس آن زن دروغ گفته است، و او راستگو است.”
[12:27] “And if his garment is torn from the back, then she lied, and he is telling the truth.”
٢٨:فَلَمّا رَءا قَميصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِن كَيدِكُنَّ إِنَّ كَيدَكُنَّ عَظيمٌ
(۱۲:۲۸) هنگامی که شوهرش دید که جامه او از پشت پاره شده بود، گفت، “این توطئه یک زن است. مسلماً، توطئه شما مهیب است.
[12:28] When her husband saw that his garment was torn from the back, he said, “This is a woman’s scheme. Indeed, your scheming is formidable.
٢٩:يوسُفُ أَعرِض عَن هٰذا وَاستَغفِرى لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الخاطِـٔينَ
(۱۲:۲۹) “یوسف، این پیش آمد را نادیده بگیر. و اما تو (ای همسر من) برای گناه خود طلب بخشش کن. تو مرتکب اشتباه شدهای.”
[12:29] “Joseph, disregard this incident. As for you (my wife), you should seek forgiveness for your sin. You have committed an error.”
٣٠:وَقالَ نِسوَةٌ فِى المَدينَةِ امرَأَتُ العَزيزِ تُرٰوِدُ فَتىٰها عَن نَفسِهِ قَد شَغَفَها حُبًّا إِنّا لَنَرىٰها فى ضَلٰلٍ مُبينٍ
(۱۲:۳۰) بعضی از زنان در شهر شایعهپراکنی کردند: “همسر فرماندار سعی بر فریفتن خدمتکار خود دارد. آن زن سخت عاشق او است. ما میبینیم که او گمراه شده است.”
[12:30] Some women in the city gossiped: “The governor’s wife is trying to seduce her servant. She is deeply in love with him. We see that she has gone astray.”
٣١:فَلَمّا سَمِعَت بِمَكرِهِنَّ أَرسَلَت إِلَيهِنَّ وَأَعتَدَت لَهُنَّ مُتَّكَـًٔا وَءاتَت كُلَّ وٰحِدَةٍ مِنهُنَّ سِكّينًا وَقالَتِ اخرُج عَلَيهِنَّ فَلَمّا رَأَينَهُ أَكبَرنَهُ وَقَطَّعنَ أَيدِيَهُنَّ وَقُلنَ حٰشَ لِلَّهِ ما هٰذا بَشَرًا إِن هٰذا إِلّا مَلَكٌ كَريمٌ
(۱۲:۳۱) هنگامی که آن زن شایعه پراکنی آنها را شنید، آنها را دعوت کرد، مکانی راحت برایشان ترتیب داد، و به هر یک از آنها چاقویی داد. سپس به او گفت، “وارد اطاق آنها شو.” هنگامی که آنها او را دیدند، چنان او را تحسین کردند که دستهای خود را بریدند. آنها گفتند، “ستایش خدا را، این انسان نیست؛ این فرشتهای است محترم.”
زیر نویس* ۱۲:۳۱ اين همان لغتى است که در ۵:۳۸ در مورد دست دزد استفاده شده است، و مجموع شماره سوره و شماره آيه (۳۱+۱۲ و ۳۸+۵) با هم برابر هستند. بنابراين، دست دزد بايد علامت گذارى شود، نه اينکه قطع شود، آنطور که در اسلام فاسد شده انجام ميشود (به زير نويس ۵:۳۸ توجه کنيد).
[12:31] When she heard of their gossip, she invited them, prepared for them a comfortable place, and gave each of them a knife. She then said to him, “Enter their room.” When they saw him, they so admired him, that they cut their hands.* They said, “Glory be to GOD , this is not a human being; this is an honorable angel.”
Footnote*12:31 This is the same word used in 5:38 regarding the hand of the thief, and the sum of sura and verse numbers (12+31 and 5+38) are the same. Therefore, the thief ‘s hand should be marked, not severed as practiced by the corrupted Islam (see Footnote 5:38).
٣٢:قالَت فَذٰلِكُنَّ الَّذى لُمتُنَّنى فيهِ وَلَقَد رٰوَدتُهُ عَن نَفسِهِ فَاستَعصَمَ وَلَئِن لَم يَفعَل ما ءامُرُهُ لَيُسجَنَنَّ وَلَيَكونًا مِنَ الصّٰغِرينَ
(۱۲:۳۲) آن زن گفت، “این است کسی که شما به خاطر عاشقش شدن من را ملامت کردید. من واقعاً سعی به فریفتن او داشتم، و او امتناع کرد. او حتماً به زندان خواهد رفت، و خوار خواهد شد، مگر اینکه آنچه را من به او فرمان میدهم، انجام دهد.”
[12:32] She said, “This is the one you blamed me for falling in love with. I did indeed try to seduce him, and he refused. Unless he does what I command him to do, he will surely go to prison, and will be debased.”
٣٣:قالَ رَبِّ السِّجنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمّا يَدعونَنى إِلَيهِ وَإِلّا تَصرِف عَنّى كَيدَهُنَّ أَصبُ إِلَيهِنَّ وَأَكُن مِنَ الجٰهِلينَ
(۱۲:۳۳) او گفت، “پروردگار من، زندان بهتر از به تصرف آنها درآمدن است. اگر تو توطئه آنها را از من دور نکنی، ممکن است به ایشان میل کرده و مانند نادانان عمل کنم.”
[12:33] He said, “My Lord, the prison is better than giving in to them. Unless You divert their scheming from me, I may desire them and behave like the ignorant ones.”
٣٤:فَاستَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنهُ كَيدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ العَليمُ
(۱۲:۳۴) پروردگارش دعای او را مستجاب کرد و او را از توطئه آنها دور ساخت. او شنوا است، دانای مطلق.
[12:34] His Lord answered his prayer and diverted their scheming from him. He is the Hearer, the Omniscient.
٣٥:ثُمَّ بَدا لَهُم مِن بَعدِ ما رَأَوُا الـٔايٰتِ لَيَسجُنُنَّهُ حَتّىٰ حينٍ
(۱۲:۳۵) بعداً، باوجود دلایل آشکار، آنها بر این دیدند که او را برای مدتی زندانی کنند.
[12:35] Later, they saw to it, despite the clear proofs, that they should imprison him for awhile.
٣٦:وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنّى أَرىٰنى أَعصِرُ خَمرًا وَقالَ الـٔاخَرُ إِنّى أَرىٰنى أَحمِلُ فَوقَ رَأسى خُبزًا تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُ نَبِّئنا بِتَأويلِهِ إِنّا نَرىٰكَ مِنَ المُحسِنينَ
(۱۲:۳۶) دو مرد جوان با او در زندان بودند. یکی از آنها گفت، “من (در خوابم) دیدم که داشتم شراب درست میکردم،” و دیگری گفت، “من خود را دیدم که داشتم روی سرم نان حمل میکردم که پرندگان از آن میخوردند. ما را از تعبیر این خوابها آگاه کن. ما میبینیم که تو پرهیزکار هستی.”
[12:36] Two young men were in the prison with him. One of them said, “I saw (in my dream) that I was making wine,” and the other said, “I saw myself carrying bread on my head, from which the birds were eating. Inform us of the interpretation of these dreams. We see that you are righteous.”
٣٧:قالَ لا يَأتيكُما طَعامٌ تُرزَقانِهِ إِلّا نَبَّأتُكُما بِتَأويلِهِ قَبلَ أَن يَأتِيَكُما ذٰلِكُما مِمّا عَلَّمَنى رَبّى إِنّى تَرَكتُ مِلَّةَ قَومٍ لا يُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالـٔاخِرَةِ هُم كٰفِرونَ
(۱۲:۳۷) او گفت، “اگر غذایی برای شما تهیه شود، میتوانم قبل از اینکه آن را دریافت کنید، شما را از آن باخبر کنم. این قسمتی از دانشی است که پروردگارم به من عطا کرده است. من دین مردمی را که به خدا ایمان ندارند، و نسبت به آخرت واقعاً کافر هستند، ترک کردهام.
[12:37] He said, “If any food is provided to you, I can inform you about it before you receive it. This is some of the knowledge bestowed upon me by my Lord. I have forsaken the religion of people who do not believe in GOD , and with regard to the Hereafter, they are really disbelievers.
٣٨:وَاتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءى إِبرٰهيمَ وَإِسحٰقَ وَيَعقوبَ ما كانَ لَنا أَن نُشرِكَ بِاللَّهِ مِن شَىءٍ ذٰلِكَ مِن فَضلِ اللَّهِ عَلَينا وَعَلَى النّاسِ وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَشكُرونَ
(۱۲:۳۸) “و من در عوض از دین پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب پیروی کردم. ما هرگز در کنار خدا شریکی قرار نمیدهیم. چنین است رحمت خدا بر ما و بر مردم، اما اکثر مردم ناسپاس هستند.
[12:38] “And I followed instead the religion of my ancestors, Abraham, Isaac, and Jacob. We never set up any idols beside GOD . Such is the blessing from GOD upon us and upon the people, but most people are unappreciative.
٣٩:يٰصىٰحِبَىِ السِّجنِ ءَأَربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَيرٌ أَمِ اللَّهُ الوٰحِدُ القَهّارُ
(۱۲:۳۹) “ای هم سلولیهای من، آیا معبودان مختلف بهتر هستند، یا تنها خدا ، آن یکتا، آن متعال؟”
[12:39] “O my prison mates, are several gods better, or GOD alone, the One, the Supreme?
٤٠:ما تَعبُدونَ مِن دونِهِ إِلّا أَسماءً سَمَّيتُموها أَنتُم وَءاباؤُكُم ما أَنزَلَ اللَّهُ بِها مِن سُلطٰنٍ إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعبُدوا إِلّا إِيّاهُ ذٰلِكَ الدّينُ القَيِّمُ وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ
(۱۲:۴۰) شما در کنار او پرستش نمیکنید مگر نوآوری که از خود ساختهاید، شما و والدین شما. خدا هرگز چنین معبودانی را تأیید نکرده است. همه حاکمیت از آن خدا است، و او حکم کرده است که شما نباید غیر از او را پرستش کنید. این کاملترین دین است، اما اکثر مردم نمیدانند.
[12:40] “You do not worship beside Him except innovations that you have made up, you and your parents. GOD has never authorized such idols. All ruling belongs to GOD , and He has ruled that you shall not worship except Him. This is the perfect religion, but most people do not know.
٤١:يٰصىٰحِبَىِ السِّجنِ أَمّا أَحَدُكُما فَيَسقى رَبَّهُ خَمرًا وَأَمَّا الـٔاخَرُ فَيُصلَبُ فَتَأكُلُ الطَّيرُ مِن رَأسِهِ قُضِىَ الأَمرُ الَّذى فيهِ تَستَفتِيانِ
(۱۲:۴۱) “ای هم سلولیهای من، یکی از شما ساقی اربابش خواهد شد، در حالی که دیگری به صلیب کشیده خواهد شد-پرندگان از سر او خواهند خورد. این سرانجام موضوعی است که درباره آن سئوال کردید.”
[12:41] “O my prison mates, one of you will be the wine butler for his lord, while the other will be crucified— the birds will eat from his head. This settles the matter about which you have inquired.”
٤٢:وَقالَ لِلَّذى ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنهُمَا اذكُرنى عِندَ رَبِّكَ فَأَنسىٰهُ الشَّيطٰنُ ذِكرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِى السِّجنِ بِضعَ سِنينَ
(۱۲:۴۲) سپس او به کسی که نجات پیدا میکرد گفت، “نزد اربابت من را بیاد آور.” اینچنین، شیطان باعث شد که او پروردگارش را از یاد ببرد، و، در نتیجه، او چند سال بیشتر در زندان ماند.
زیر نویس* ۱۲:۴۲ هنگاميکه يوسف از همنشين خود تقاضا کرد که نزد پادشاه شفاعت او را کند، او به کسى غير از خدا متوسل شد تا از زندان نجات يابد. اين عمل در خور يک مؤمن واقعى نيست، و اين کوتاهى مهم يوسف باعث شد که او چند سال بيشتر در زندان بماند. ما از قرآن مى آموزيم که فقط خدا است که ميتواند ما را از هر گونه سختى که بر ما آيد، نجات دهد. مؤمن واقعى به خدا ايمان دارد و به تنها او توکل ميکند (۱:۵، ۶:۱۷، ۸:۱۷، ۱۰:۱۰۷).
[12:42] He then said to the one to be saved “Remember me at your lord.”* Thus, the devil caused him to forget his Lord, and, consequently, he remained in prison a few more years.
Footnote*12:42 When Joseph begged his companion to intercede with the king on his behalf, he exhibited dependence on other than God to be saved from the prison. This does not befit a true believer, and such a serious slip cost Joseph a few years in the prison. We learn from the Quran that only God can relieve any hardship that might befall us. A true believer trusts in God and depends totally on Him alone (1:5, 6:17, 8:17, 10:107).
٤٣:وَقالَ المَلِكُ إِنّى أَرىٰ سَبعَ بَقَرٰتٍ سِمانٍ يَأكُلُهُنَّ سَبعٌ عِجافٌ وَسَبعَ سُنبُلٰتٍ خُضرٍ وَأُخَرَ يابِسٰتٍ يٰأَيُّهَا المَلَأُ أَفتونى فى رُءيٰىَ إِن كُنتُم لِلرُّءيا تَعبُرونَ
خواب پادشاه
(۱۲:۴۳) پادشاه گفت، “من دیدم هفت گاو فربه به واسطه هفت گاو لاغر بلعیده میشدند، و هفت خوشه سبز (گندم)، و بقیه خشکیده بودند. ای بزرگان من، درباره خوابم من را راهنمایی کنید، اگر تعبیر خواب میدانید.”
The King's Dream
[12:43] The king said, “I saw seven fat cows being devoured by seven skinny cows, and seven green spikes (of wheat), and others shriveled. O my elders, advise me regarding my dream, if you know how to interpret the dreams.”
٤٤:قالوا أَضغٰثُ أَحلٰمٍ وَما نَحنُ بِتَأويلِ الأَحلٰمِ بِعٰلِمينَ
(۱۲:۴۴) آنها گفتند، “خوابهایی بیمعنی. درباره تعبیر خوابها ما هیچ دانشی نداریم.”
[12:44] They said, “Nonsense dreams. When it comes to the interpretation of dreams, we are not knowledgeable.”
٤٥:وَقالَ الَّذى نَجا مِنهُما وَادَّكَرَ بَعدَ أُمَّةٍ أَنا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأويلِهِ فَأَرسِلونِ
(۱۲:۴۵) شخصی که نجات پیدا کرده بود (از زندان)، حال که بالاخره یادش آمد، گفت، “من میتوانم تعبیر آن را بگویم، پس من را (نزد یوسف) بفرستید.”
[12:45] The one who was saved (from the prison) said, now that he finally remembered, “I can tell you its interpretation, so send me (to Joseph).”
٤٦:يوسُفُ أَيُّهَا الصِّدّيقُ أَفتِنا فى سَبعِ بَقَرٰتٍ سِمانٍ يَأكُلُهُنَّ سَبعٌ عِجافٌ وَسَبعِ سُنبُلٰتٍ خُضرٍ وَأُخَرَ يابِسٰتٍ لَعَلّى أَرجِعُ إِلَى النّاسِ لَعَلَّهُم يَعلَمونَ
یوسف خواب پادشاه را تعبیر میکند
(۱۲:۴۶) “یوسف، دوست من، ما را از هفت گاو فربه که به وسیله هفت گاو لاغر بلعیده میشوند و هفت خوشه سبز و بقیه خشکیده بودند، آگاه کن. میخواهم با قدری اطلاعات برای مردم بازگردم.”
Joseph Interprets the King's Dream
[12:46] “Joseph my friend, inform us about seven fat cows being devoured by seven skinny cows, and seven green spikes, and others shriveled. I wish to go back with some information for the people.”
٤٧:قالَ تَزرَعونَ سَبعَ سِنينَ دَأَبًا فَما حَصَدتُم فَذَروهُ فى سُنبُلِهِ إِلّا قَليلًا مِمّا تَأكُلونَ
(۱۲:۴۷) او گفت، “آنچه در خلال هفت سال آینده زراعت میکنید، هنگامی که زمان درو فرا میرسد، دانهها را در خوشههایش باقی گذارید، بجز آنچه میخورید.
[12:47] He said, “What you cultivate during the next seven years, when the time of harvest comes, leave the grains in their spikes, except for what you eat.
٤٨:ثُمَّ يَأتى مِن بَعدِ ذٰلِكَ سَبعٌ شِدادٌ يَأكُلنَ ما قَدَّمتُم لَهُنَّ إِلّا قَليلًا مِمّا تُحصِنونَ
(۱۲:۴۸) “بعد از آن، هفت سال خشکسالی خواهد آمد که بیشتر آنچه را انبار کردهاید، مصرف خواهید کرد.
[12:48] “After that, seven years of drought will come, which will consume most of what you stored for them.
٤٩:ثُمَّ يَأتى مِن بَعدِ ذٰلِكَ عامٌ فيهِ يُغاثُ النّاسُ وَفيهِ يَعصِرونَ
(۱۲:۴۹) “پس از آن، سالی خواهد آمد که موجب آرامش مردم خواهد شد، و بار دیگر از محصولات برخوردار خواهند شد.”
[12:49] “After that, a year will come that brings relief for the people, and they will, once again, press juice.”
٥٠:وَقالَ المَلِكُ ائتونى بِهِ فَلَمّا جاءَهُ الرَّسولُ قالَ ارجِع إِلىٰ رَبِّكَ فَسـَٔلهُ ما بالُ النِّسوَةِ الّٰتى قَطَّعنَ أَيدِيَهُنَّ إِنَّ رَبّى بِكَيدِهِنَّ عَليمٌ
(۱۲:۵۰) پادشاه گفت، “او را نزد من بیاورید.” هنگامی که آن فرستاده نزد او آمد، او گفت، “نزد اربابت بازگرد و از او بخواه تا درباره زنانی که دستهایشان را بریدند، تحقیق کند. پروردگار من کاملاً بر توطئه آنها آگاه است.”
[12:50] The king said, “Bring him to me.” When the messenger came to him, he said, “Go back to your lord and ask him to investigate the women who cut their hands. My Lord is fully aware of their schemes.”
٥١:قالَ ما خَطبُكُنَّ إِذ رٰوَدتُنَّ يوسُفَ عَن نَفسِهِ قُلنَ حٰشَ لِلَّهِ ما عَلِمنا عَلَيهِ مِن سوءٍ قالَتِ امرَأَتُ العَزيزِ الـٰٔنَ حَصحَصَ الحَقُّ أَنا۠ رٰوَدتُهُ عَن نَفسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصّٰدِقينَ
(۱۲:۵۱) (پادشاه ) ( به زنان) گفت، “راجع به آن پیشامد که شما سعی کردید یوسف را فریب دهید چه میدانید؟” آنها گفتند، “پناه بر خدا ؛ ما هیچ چیز بدی از او ندیدیم.” همسر فرماندار گفت، “اکنون حقیقت آشکار شده است. من بودم که میخواستم او را فریب دهم و او راستگو بود.
[12:51] (The king) said (to the women), “What do you know about the incident when you tried to seduce Joseph?” They said, “GOD forbid; we did not know of anything evil committed by him.” The wife of the governor said, “Now the truth has prevailed. I am the one who tried to seduce him, and he was the truthful one.
٥٢:ذٰلِكَ لِيَعلَمَ أَنّى لَم أَخُنهُ بِالغَيبِ وَأَنَّ اللَّهَ لا يَهدى كَيدَ الخائِنينَ
(۱۲:۵۲) “من امیدوارم که او متوجه شود که من هرگز در غیابش به او خیانت نکردم، زیرا خدا هرگز توطئه خیانتکاران را بجایی نمیرساند.
[12:52] “I hope that he will realize that I never betrayed him in his absence, for GOD does not bless the schemes of the betrayers.
٥٣:وَما أُبَرِّئُ نَفسى إِنَّ النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبّى إِنَّ رَبّى غَفورٌ رَحيمٌ
(۱۲:۵۳) “من ادعا نمیکنم که بیگناه هستم. نفس به بدی گرایش دارد، بجز کسانی که از رحمت پروردگارم برخوردار شدهاند. پروردگار من عفو کننده است، مهربانترین.”
[12:53] “I do not claim innocence for myself. The self is an advocate of vice, except for those who have attained mercy from my Lord. My Lord is Forgiver, Most Merciful.”
٥٤:وَقالَ المَلِكُ ائتونى بِهِ أَستَخلِصهُ لِنَفسى فَلَمّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ اليَومَ لَدَينا مَكينٌ أَمينٌ
یوسف به مقامی بالا میرسد
(۱۲:۵۴) پادشاه گفت، “او را نزد من بیاورید، تا او را استخدام کنم که برای من کار کند.” هنگامی که با او صحبت کرد، گفت، “امروز، تو نزد ما مقام بالایی پیدا کردهای.”
Joseph Attains Prominence
[12:54] The king said, “Bring him to me, so I can hire him to work for me.” When he talked with him, he said, “Today, you have a prominent position with us.”
٥٥:قالَ اجعَلنى عَلىٰ خَزائِنِ الأَرضِ إِنّى حَفيظٌ عَليمٌ
(۱۲:۵۵) او گفت، “من را خزانهدار کن، زیرا من در این زمینه باتجربه و دانا هستم.”
[12:55] He said, “Make me the treasurer, for I am experienced in this area and knowledgeable.”
٥٦:وَكَذٰلِكَ مَكَّنّا لِيوسُفَ فِى الأَرضِ يَتَبَوَّأُ مِنها حَيثُ يَشاءُ نُصيبُ بِرَحمَتِنا مَن نَشاءُ وَلا نُضيعُ أَجرَ المُحسِنينَ
(۱۲:۵۶) ما اینچنین یوسف را در زمین جاه و مقام دادیم، تا هر طور که میخواست حکمروایی کند. ما رحمت خود را بر هر کس که بخواهیم میباریم، و ما هرگز پاداش پرهیزکاران را ضایع نمیکنیم.
[12:56] We thus established Joseph on earth, ruling as he wished. We shower our mercy upon whomever we will, and we never fail to recompense the righteous.
٥٧:وَلَأَجرُ الـٔاخِرَةِ خَيرٌ لِلَّذينَ ءامَنوا وَكانوا يَتَّقونَ
(۱۲:۵۷) بعلاوه، حتی پاداش آخرت برای کسانی که مؤمن هستند و زندگی پرهیزکارانهای را در پیش میگیرند، بهتر است.
[12:57] Additionally, the reward in the Hereafter is even better for those who believe and lead a righteous life.
٥٨:وَجاءَ إِخوَةُ يوسُفَ فَدَخَلوا عَلَيهِ فَعَرَفَهُم وَهُم لَهُ مُنكِرونَ
(۱۲:۵۸) برادران یوسف آمدند؛ هنگامی که وارد شدند، او آنها را شناخت، در حالی که آنها او را بجا نیاوردند.
[12:58] Joseph’s brothers came; when they entered, he recognized them, while they did not recognize him.
٥٩:وَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتونى بِأَخٍ لَكُم مِن أَبيكُم أَلا تَرَونَ أَنّى أوفِى الكَيلَ وَأَنا۠ خَيرُ المُنزِلينَ
(۱۲:۵۹) پس از اینکه آذوقه آنها را تهیه کرد، گفت، “دفعه بعد، برادر ناتنی خود را با خودتان بیاورید. آیا نمیبینید که من باندازه کافی به شما میدهم، و با شما سخاوتمندانه رفتار میکنم؟
[12:59] After he provided them with their provisions, he said, “Next time, bring with you your half-brother. Do you not see that I give full measure, and treat you generously?
٦٠:فَإِن لَم تَأتونى بِهِ فَلا كَيلَ لَكُم عِندى وَلا تَقرَبونِ
(۱۲:۶۰) “اگر او را نزد من نیاورید، هیچ سهمی از من دریافت نخواهید کرد؛ شما حتی نزدیک هم نخواهید شد.”
[12:60] “If you fail to bring him to me, you will get no share from me; you will not even come close.”
٦١:قالوا سَنُرٰوِدُ عَنهُ أَباهُ وَإِنّا لَفٰعِلونَ
(۱۲:۶۱) آنها گفتند، “ما با پدرش در باره او مذاکره خواهیم کرد. ما حتماً این کار را خواهیم کرد.”
[12:61] They said, “We will negotiate with his father about him. We will surely do this.”
٦٢:وَقالَ لِفِتيٰنِهِ اجعَلوا بِضٰعَتَهُم فى رِحالِهِم لَعَلَّهُم يَعرِفونَها إِذَا انقَلَبوا إِلىٰ أَهلِهِم لَعَلَّهُم يَرجِعونَ
(۱۲:۶۲) سپس او به دستیاران خود دستور داد: “کالای آنها را دوباره در کیسههایشان بگذارید. هنگامی که نزد خانوادهشان باز گردند و آنها را پیدا کنند، ممکن است زودتر باز گردند.”
[12:62] He then instructed his assistants: “Put their goods back in their bags. When they find them upon their return to their family, they may come back sooner.”
٦٣:فَلَمّا رَجَعوا إِلىٰ أَبيهِم قالوا يٰأَبانا مُنِعَ مِنَّا الكَيلُ فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَكتَل وَإِنّا لَهُ لَحٰفِظونَ
(۱۲:۶۳) هنگامی که نزد پدرشان بازگشتند، گفتند، “پدر ما، ما دیگر نمیتوانیم آذوقه بگیریم، مگر اینکه برادرمان را با ما بفرستی. ما از او خوب مواظبت خواهیم کرد.”
[12:63] When they returned to their father, they said, “Our father, we can no longer get any provisions, unless you send our brother with us. We will take good care of him.”
٦٤:قالَ هَل ءامَنُكُم عَلَيهِ إِلّا كَما أَمِنتُكُم عَلىٰ أَخيهِ مِن قَبلُ فَاللَّهُ خَيرٌ حٰفِظًا وَهُوَ أَرحَمُ الرّٰحِمينَ
(۱۲:۶۴) او گفت، “آیا باید درباره او به شما اطمینان کنم، همانطور که قبلاً نسبت به برادرش به شما اطمینان کردم؟” خدا بهترین حفاظت کننده است، و از همه مهربانان، او مهربانترین است.
[12:64] He said, “Shall I trust you with him, as I trusted you with his brother before that? GOD is the best Protector, and, of all the merciful ones, He is the Most Merciful.”
٦٥:وَلَمّا فَتَحوا مَتٰعَهُم وَجَدوا بِضٰعَتَهُم رُدَّت إِلَيهِم قالوا يٰأَبانا ما نَبغى هٰذِهِ بِضٰعَتُنا رُدَّت إِلَينا وَنَميرُ أَهلَنا وَنَحفَظُ أَخانا وَنَزدادُ كَيلَ بَعيرٍ ذٰلِكَ كَيلٌ يَسيرٌ
(۱۲:۶۵) هنگامی که کیسههایشان را باز کردند، متوجه شدند که کالایشان به ایشان باز گردانیده شده بود. آنها گفتند، “پدر ما، بیش از این چه میخواهیم؟ کالای ما به ما بازگردانیده شده است. ما اینچنین میتوانیم برای خانواده خود آذوقه تهیه کنیم، از برادرمان محافظت کنیم، و یک بار شتر بیشتر دریافت کنیم. این مسلماً معامله سودمندی است.”
[12:65] When they opened their bags, they found their goods returned to them. They said, “Our father, what more can we ask for? Here are our goods returned to us. We can thus provide for our family, protect our brother, and receive one more camel-load. This is certainly a profitable deal.”
٦٦:قالَ لَن أُرسِلَهُ مَعَكُم حَتّىٰ تُؤتونِ مَوثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأتُنَّنى بِهِ إِلّا أَن يُحاطَ بِكُم فَلَمّا ءاتَوهُ مَوثِقَهُم قالَ اللَّهُ عَلىٰ ما نَقولُ وَكيلٌ
(۱۲:۶۶) او گفت، “من او را با شما نخواهم فرستاد، مگراینکه پیش خدا عهد محکمی با من ببندید که او را باز خواهید گرداند، مگراینکه کاملاً بر شما غالب شوند.” هنگامی که با او عهد محکمی بستند، او گفت، “خدا به هرچه میگوییم شاهد است.”
[12:66] He said, “I will not send him with you, unless you give me a solemn pledge before GOD that you will bring him back, unless you are utterly overwhelmed.” When they gave him their solemn pledge, he said, “GOD is witnessing everything we say.”
٦٧:وَقالَ يٰبَنِىَّ لا تَدخُلوا مِن بابٍ وٰحِدٍ وَادخُلوا مِن أَبوٰبٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَما أُغنى عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَىءٍ إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وَعَلَيهِ فَليَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلونَ
(۱۲:۶۷) و او گفت، “ای پسران من، از یک در وارد نشوید؛ از درهای مختلف وارد شوید. اگرچه که من نمیتوانم شما را از چیزی که خدا از قبل تعیین کرده است، نجات دهم. همه قضاوت ها از آن خدا است. من به او توکل دارم، و همه توکل کنندگان باید به او توکل کنند.”
[12:67] And he said, “O my sons, do not enter from one door; enter through separate doors. However, I cannot save you from anything that is predetermined by GOD . To GOD belongs all judgments. I trust in Him, and in Him shall all the trusters put their trust.”
٦٨:وَلَمّا دَخَلوا مِن حَيثُ أَمَرَهُم أَبوهُم ما كانَ يُغنى عَنهُم مِنَ اللَّهِ مِن شَىءٍ إِلّا حاجَةً فى نَفسِ يَعقوبَ قَضىٰها وَإِنَّهُ لَذو عِلمٍ لِما عَلَّمنٰهُ وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ
یعقوب، یوسف را احساس میکند
(۱۲:۶۸) هنگامی که (نزد یوسف) رفتند، همانطور که پدرشان به آنها سفارش کرده بود، وارد شدند. اگرچه که این نمیتوانست چیزی را که خدا تعیین کرده بود، تغییر دهد، یعقوب دلیل خاصی داشت که از آنها درخواست چنین کاری کرد. زیرا او دانش خاصی داشت که ما به او آموختیم، اما اکثر مردم نمیدانند.
Jacob Senses Joseph
[12:68] When they went (to Joseph), they entered in accordance with their father’s instructions. Although this could not change anything decreed by GOD , Jacob had a private reason for asking them to do this. For he possessed certain knowledge that we taught him, but most people do not know.
٦٩:وَلَمّا دَخَلوا عَلىٰ يوسُفَ ءاوىٰ إِلَيهِ أَخاهُ قالَ إِنّى أَنا۠ أَخوكَ فَلا تَبتَئِس بِما كانوا يَعمَلونَ
در مصر
(۱۲:۶۹) هنگامی که به مکان یوسف وارد شدند، او برادرش را نزدیکتر به خود آورد و گفت، “من برادر تو هستم؛ از اعمالشان غمگین نباش.”
Back in Egypt
[12:69] When they entered Joseph’s place, he brought his brother closer to him and said, “I am your brother; do not be saddened by their actions.”
٧٠:فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقايَةَ فى رَحلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا العيرُ إِنَّكُم لَسٰرِقونَ
یوسف برادرش را نگه میدارد
(۱۲:۷۰) هنگامی که او آذوقهشان را برایشان فراهم کرد، یک جام آبخوری در کیسه برادرش گذاشت، سپس اعلام کنندهای اعلام داشت: “صاحبان این کاروان دزد هستند.”
Joseph Keeps His Brother
[12:70] When he provided them with their provisions, he placed the drinking cup in his brother’s bag, then an announcer announced: “The owners of this caravan are thieves.”
٧١:قالوا وَأَقبَلوا عَلَيهِم ماذا تَفقِدونَ
(۱۲:۷۱) همانطور که آنها به طرف ایشان میآمدند، گفتند، “چه گم کردهاید؟”
[12:71] They said, as they came towards them, “What did you lose?”
٧٢:قالوا نَفقِدُ صُواعَ المَلِكِ وَلِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعيرٍ وَأَنا۠ بِهِ زَعيمٌ
(۱۲:۷۲) آنها گفتند، “ما جام پادشاه را گم کردهایم. هر کس آن را باز گرداند یک بار شتر اضافهتر دریافت خواهد کرد؛ من شخصاً این را تضمین میکنم.”
[12:72] They said, “We lost the king’s cup. Anyone who returns it will receive an extra camel-load; I personally guarantee this.”
٧٣:قالوا تَاللَّهِ لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِى الأَرضِ وَما كُنّا سٰرِقينَ
(۱۲:۷۳) آنها گفتند، “به خدا ، شما خوب میدانید که ما نیامدهایم اینجا تا مرتکب پلیدی شویم، و ما دزد نیستیم.
[12:73] They said, “By GOD , you know full well that we did not come here to commit evil, nor are we thieves.”
٧٤:قالوا فَما جَزٰؤُهُ إِن كُنتُم كٰذِبينَ
(۱۲:۷۴) آنها گفتند، “مجازات دزد چیست، اگر شما دروغگو باشید؟”
[12:74] They said, “What is the punishment for the thief, if you are liars?”
٧٥:قالوا جَزٰؤُهُ مَن وُجِدَ فى رَحلِهِ فَهُوَ جَزٰؤُهُ كَذٰلِكَ نَجزِى الظّٰلِمينَ
(۱۲:۷۵) آنها گفتند، “مجازات این باشد که اگر در کیسه او پیدا شود، دزد مال شما است. ما اینچنین گناهکار را تنبیه میکنیم.
[12:75] They said, “The punishment, if it is found in his bag, is that the thief belongs to you. We thus punish the guilty.”
٧٦:فَبَدَأَ بِأَوعِيَتِهِم قَبلَ وِعاءِ أَخيهِ ثُمَّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ أَخيهِ كَذٰلِكَ كِدنا لِيوسُفَ ما كانَ لِيَأخُذَ أَخاهُ فى دينِ المَلِكِ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ نَرفَعُ دَرَجٰتٍ مَن نَشاءُ وَفَوقَ كُلِّ ذى عِلمٍ عَليمٌ
(۱۲:۷۶) او شروع به جستجوی بارهای آنها کرد قبل از اینکه به بار برادرش برسد، و سپس او آن را از کیسه برادرش بیرون کشید. ما اینچنین نقشه را برای یوسف کامل کردیم؛ اگر او قانون پادشاه را اجرا میکرد، نمیتوانست برادر خود را نگه دارد. اما آن خواست خدا بود. ما هر کس را بخواهیم به درجات بالاتر میرسانیم. مافوق هر دانایی، داناتری هست.
[12:76] He then started by inspecting their containers, before getting to his brother’s container, and he extracted it out of his brother’s container. We thus perfected the scheme for Joseph; he could not have kept his brother if he applied the king’s law. But that was the will of GOD . We exalt whomever we choose to higher ranks. Above every knowledgeable one, there is one who is even more knowledgeable.
٧٧:قالوا إِن يَسرِق فَقَد سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِن قَبلُ فَأَسَرَّها يوسُفُ فى نَفسِهِ وَلَم يُبدِها لَهُم قالَ أَنتُم شَرٌّ مَكانًا وَاللَّهُ أَعلَمُ بِما تَصِفونَ
(۱۲:۷۷) آنها گفتند، “اگر او دزدی کرد، برادرش هم قبلاً دزدی کرد.” یوسف احساسات خود را درون خود مخفی داشت، و به آنها چیزی نگفت. او (با خودش) گفت، “شما واقعاً بد هستید. خدا کاملاً از تهمتهای شما آگاه است.”
[12:77] They said, “If he stole, so did a brother of his in the past.” Joseph concealed his feelings in himself, and did not give them any clue. He said (to himself), “You are really bad. GOD is fully aware of your accusations.”
٧٨:قالوا يٰأَيُّهَا العَزيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيخًا كَبيرًا فَخُذ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنّا نَرىٰكَ مِنَ المُحسِنينَ
(۱۲:۷۸) آنها گفتند، “ای بزرگوار، او پدری دارد که پیر است؛ آیا ممکنست یکی از ما را بجای او نگه داری؟ ما میبینیم که تو مرد مهربانی هستی.”
[12:78] They said, “O you noble one, he has a father who is elderly; would you take one of us in his place? We see that you are a kind man.”
٧٩:قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَن نَأخُذَ إِلّا مَن وَجَدنا مَتٰعَنا عِندَهُ إِنّا إِذًا لَظٰلِمونَ
(۱۲:۷۹) او گفت، “پنا بر خدا ، اگر ما کسی غیر از شخصی را که کالای ما نزد او پیدا شده است، نگه داریم. در غیر اینصورت، ما عادل نخواهیم بود.”
[12:79] He said, “GOD forbid that we should take other than the one in whose possession we found our goods. Otherwise, we would be unjust.”
٨٠:فَلَمَّا استَيـَٔسوا مِنهُ خَلَصوا نَجِيًّا قالَ كَبيرُهُم أَلَم تَعلَموا أَنَّ أَباكُم قَد أَخَذَ عَلَيكُم مَوثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِن قَبلُ ما فَرَّطتُم فى يوسُفَ فَلَن أَبرَحَ الأَرضَ حَتّىٰ يَأذَنَ لى أَبى أَو يَحكُمَ اللَّهُ لى وَهُوَ خَيرُ الحٰكِمينَ
(۱۲:۸۰) هنگامی که از تغییر دادن عقیده او مأیوس شدند، با هم مشورت کردند. بزرگترینشان گفت، “آیا متوجه هستید که پدرتان نزد خدا از شما عهد محکمی گرفته است؟ شما در گذشته یوسف را گم کردید. من اینجا را ترک نمیکنم تا پدرم به من اجازه بدهد، یا تا اینکه خدا برای من قضاوت کند؛ او بهترین قاضی است.
[12:80] When they despaired of changing his mind, they conferred together. Their eldest said, “Do you realize that your father has taken a solemn pledge from you before GOD ? In the past you lost Joseph. I am not leaving this place until my father gives me permission, or until GOD judges for me; He is the best Judge.
٨١:ارجِعوا إِلىٰ أَبيكُم فَقولوا يٰأَبانا إِنَّ ابنَكَ سَرَقَ وَما شَهِدنا إِلّا بِما عَلِمنا وَما كُنّا لِلغَيبِ حٰفِظينَ
(۱۲:۸۱) “باز گردید نزد پدرتان و به او بگویید
در فلسطین
“پدر ما، پسرت مرتکب دزدی شده است. ما اطمینان داریم، زیرا این چیزی است که ما بر آن شاهد بودهایم. این واقعه غیرمنتظرهای بود.
[12:81] “Go back to your father and tell him…
Back In Palestine
‘Our father, your son has committed a theft. We know for sure, because this is what we have witnessed. This was an unexpected occurrence.
٨٢:وَسـَٔلِ القَريَةَ الَّتى كُنّا فيها وَالعيرَ الَّتى أَقبَلنا فيها وَإِنّا لَصٰدِقونَ
(۱۲:۸۲) “تو میتوانی از جمعیتی که ما در آن بودیم سئوال کنی، و کاروانی که با ما بازگشت. ما حقیقت را میگوییم.””
[12:82] ‘You may ask the community where we were, and the caravan that came back with us. We are telling the truth.'”
٨٣:قالَ بَل سَوَّلَت لَكُم أَنفُسُكُم أَمرًا فَصَبرٌ جَميلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأتِيَنى بِهِم جَميعًا إِنَّهُ هُوَ العَليمُ الحَكيمُ
(۱۲:۸۳) او گفت، “حقیقتاً که دسیسه کردهاید تا نقشه خاصی را اجرا کنید. صبری آرام تنها پناه من است. باشد که خدا همه آنها را نزد من بازگرداند. او آگاه است، حکیمترین.”
[12:83] He said, “Indeed, you have conspired to carry out a certain scheme. Quiet patience is my only recourse. May GOD bring them all back to me. He is the Omniscient, Most Wise.”
٨٤:وَتَوَلّىٰ عَنهُم وَقالَ يٰأَسَفىٰ عَلىٰ يوسُفَ وَابيَضَّت عَيناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ كَظيمٌ
(۱۲:۸۴) او از ایشان روی گرداند، میگفت، “من غصهدار یوسف هستم.” چشمانش از عزاداری بیش از حد سفید شد؛ او واقعاً اندوهگین بود.
[12:84] He turned away from them, saying, “I am grieving over Joseph.” His eyes turned white from grieving so much; he was truly sad.
٨٥:قالوا تَاللَّهِ تَفتَؤُا۟ تَذكُرُ يوسُفَ حَتّىٰ تَكونَ حَرَضًا أَو تَكونَ مِنَ الهٰلِكينَ
(۱۲:۸۵) آنها گفتند، “به خدا اینقدر برای یوسف عزا داری میکنی تا یا مریض شوی، یا اینکه بمیری.”
[12:85] They said, “By GOD , you will keep on grieving over Joseph until you become ill, or until you die.”
٨٦:قالَ إِنَّما أَشكوا بَثّى وَحُزنى إِلَى اللَّهِ وَأَعلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعلَمونَ
(۱۲:۸۶) او گفت، “من فقط از وضع دشوار و اندوه خود به خدا شکایت میکنم، چون من از سوی خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید.
[12:86] He said, “I simply complain to GOD about my dilemma and grief, for I know from GOD what you do not know.
٨٧:يٰبَنِىَّ اذهَبوا فَتَحَسَّسوا مِن يوسُفَ وَأَخيهِ وَلا تَا۟يـَٔسوا مِن رَوحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَا۟يـَٔسُ مِن رَوحِ اللَّهِ إِلَّا القَومُ الكٰفِرونَ
(۱۲:۸۷) “ای پسران من، بروید یوسف و برادرش را بیاورید، و هرگز از رحمت خدا مأیوس نشوید. هیچکس از رحمت خدا مأیوس نمیشود، بجز مردم کافر.”
[12:87] “O my sons, go fetch Joseph and his brother, and never despair of GOD‘s grace. None despairs of GOD‘s grace except the disbelieving people.”
٨٨:فَلَمّا دَخَلوا عَلَيهِ قالوا يٰأَيُّهَا العَزيزُ مَسَّنا وَأَهلَنَا الضُّرُّ وَجِئنا بِبِضٰعَةٍ مُزجىٰةٍ فَأَوفِ لَنَا الكَيلَ وَتَصَدَّق عَلَينا إِنَّ اللَّهَ يَجزِى المُتَصَدِّقينَ
قوم اسراییل به مصر میرود
(۱۲:۸۸) هنگامی که وارد اقامتگاه (یوسف) شدند، گفتند، “ای بزرگوار، ما سختی فراوانی کشیدهایم، همینطور خانواده ما، و ما کالای نامرغوب آوردهایم. اما ما امیدواریم که تو به ما پیمانه کامل بدهی و به ما انفاق کنی. خدا به انفاقکنندگان پاداش میدهد.”
Israel Goes to Egypt
[12:88] When they entered (Joseph’s) quarters, they said, “O you noble one, we have suffered a lot of hardship, along with our family, and we have brought inferior goods. But we hope that you will give us full measure and be charitable to us. GOD rewards the charitable.”
٨٩:قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيوسُفَ وَأَخيهِ إِذ أَنتُم جٰهِلونَ
(۱۲:۸۹) او گفت، “آیا بیاد میآورید آن زمانی که نادان بودید با یوسف و برادرش چکار کردید؟”
[12:89] He said, “Do you recall what you did to Joseph and his brother when you were ignorant?”
٩٠:قالوا أَءِنَّكَ لَأَنتَ يوسُفُ قالَ أَنا۠ يوسُفُ وَهٰذا أَخى قَد مَنَّ اللَّهُ عَلَينا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصبِر فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجرَ المُحسِنينَ
(۱۲:۹۰) آنها گفتند، “تو باید یوسف باشی.” او گفت، “من یوسف هستم، و این هم برادر من است. خدا به ما نعمت داده است. این به خاطر آن است که اگر کسی زندگی پرهیزکارانهای را در پیش گیرد و ثابتقدمانه استقامت کند، خدا هرگز از دادن پاداش به پرهیزکاران کوتاهی نمیکند.”
[12:90] They said, “You must be Joseph.” He said, “I am Joseph, and here is my brother. GOD has blessed us. That is because if one leads a righteous life, and steadfastly perseveres, GOD never fails to reward the righteous.”
٩١:قالوا تَاللَّهِ لَقَد ءاثَرَكَ اللَّهُ عَلَينا وَإِن كُنّا لَخٰطِـٔينَ
(۱۲:۹۱) آنها گفتند، “به خدا که خدا واقعاً تو را بر ما ترجیح داده است. ما قطعاً خطا کردیم.”
[12:91] They said, “By GOD , GOD has truly preferred you over us. We were definitely wrong.”
٩٢:قالَ لا تَثريبَ عَلَيكُمُ اليَومَ يَغفِرُ اللَّهُ لَكُم وَهُوَ أَرحَمُ الرّٰحِمينَ
(۱۲:۹۲) او گفت، “امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست. باشد تا خدا شما را ببخشد. از همه مهربانان، او مهربانترین است.
[12:92] He said, “There is no blame upon you today. May GOD forgive you. Of all the merciful ones, He is the Most Merciful.
٩٣:اذهَبوا بِقَميصى هٰذا فَأَلقوهُ عَلىٰ وَجهِ أَبى يَأتِ بَصيرًا وَأتونى بِأَهلِكُم أَجمَعينَ
(۱۲:۹۳) “این پیراهن من را بگیرید؛ هنگامی که آن را روی صورت پدرم بیاندازید، بینایی او باز خواهد گشت. همه خانواده خود را بیاورید و نزد من باز گردید.”
زیر نویس* ۱۲:۹۳ اين نشانه شروع بنى اسراييل در مصر است. موسى چند قرن بعد، آنها را از مصر بيرون برد.
[12:93] “Take this shirt of mine; when you throw it on my father’s face, his vision will be restored. Bring your whole family and come back to me.”*
Footnote*12:93 This marks the beginning of the Children of Israel in Egypt. Moses led them out of Egypt a few centuries later.
٩٤:وَلَمّا فَصَلَتِ العيرُ قالَ أَبوهُم إِنّى لَأَجِدُ ريحَ يوسُفَ لَولا أَن تُفَنِّدونِ
(۱۲:۹۴) حتی قبل از اینکه کاروان برسد، پدرشان گفت، “من بوی یوسف را حس میکنم. آیا کسی من را راهنمایی میکند؟”
[12:94] Even before the caravan arrived, their father said, “I can sense the smell of Joseph. Will someone enlighten me?”
٩٥:قالوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفى ضَلٰلِكَ القَديمِ
(۱۲:۹۵) آنها گفتند، “به خدا که تو هنوز در آشفتگی قدیم خود بسر میبری.”
[12:95] They said, “By GOD , you are still in your old confusion.”
٩٦:فَلَمّا أَن جاءَ البَشيرُ أَلقىٰهُ عَلىٰ وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصيرًا قالَ أَلَم أَقُل لَكُم إِنّى أَعلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعلَمونَ
(۱۲:۹۶) هنگامی که حامل خبر خوش وارد شد، (پیراهن را) روی صورت او انداخت که به واسطه آن، بینایی خود را دو باره باز یافت. او گفت، “آیا نگفتم به شما که از سوی خدا چیزی میدانستم که شما نمیدانستید؟”
[12:96] When the bearer of good news arrived, he threw (the shirt) on his face, whereupon his vision was restored. He said, “Did I not tell you that I knew from GOD what you did not know?”
٩٧:قالوا يٰأَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا إِنّا كُنّا خٰطِـٔينَ
(۱۲:۹۷) آنها گفتند، “پدر ما، برای بخشش ما دعا کن؛ ما واقعاً خطاکار بودیم.”
[12:97] They said, “Our father, pray for our forgiveness; we were wrong indeed.”
٩٨:قالَ سَوفَ أَستَغفِرُ لَكُم رَبّى إِنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحيمُ
(۱۲:۹۸) او گفت، “پروردگارم را دعا خواهم کرد تا شما را ببخشد؛ او عفو کننده است، مهربانترین.”
[12:98] He said, “I will implore my Lord to forgive you; He is the Forgiver, Most Merciful.”
٩٩:فَلَمّا دَخَلوا عَلىٰ يوسُفَ ءاوىٰ إِلَيهِ أَبَوَيهِ وَقالَ ادخُلوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءامِنينَ
در مصر
(۱۲:۹۹) هنگامی که وارد اقامتگاه یوسف شدند، او والدین خود را در آغوش کشید، گفت، “به مصر خوش آمدید. به خواست خدا ، شما در اینجا در امان خواهید بود.”
In Egypt
[12:99] When they entered Joseph’s quarters, he embraced his parents, saying, “Welcome to Egypt. GOD willing, you will be safe here.”
١٠٠:وَرَفَعَ أَبَوَيهِ عَلَى العَرشِ وَخَرّوا لَهُ سُجَّدًا وَقالَ يٰأَبَتِ هٰذا تَأويلُ رُءيٰىَ مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّى حَقًّا وَقَد أَحسَنَ بى إِذ أَخرَجَنى مِنَ السِّجنِ وَجاءَ بِكُم مِنَ البَدوِ مِن بَعدِ أَن نَزَغَ الشَّيطٰنُ بَينى وَبَينَ إِخوَتى إِنَّ رَبّى لَطيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ العَليمُ الحَكيمُ
(۱۲:۱۰۰) او والدین خود را بر تخت بالا برد. آنها در مقابل او سجده کردند. او گفت، “ای پدر من، این تعبیر خواب قدیمی من است. پروردگارم آن را به حقیقت درآورده است. او به من نعمت داده است، من را از زندان رها ساخته است، و شما را از صحرا به اینجا آورده است، پس از اینکه شیطان بین من و برادرانم جدایی انداخته بود. پروردگار من نسبت به هرکس که بخواهد، مهربانترین است. او آگاه است، حکیمترین.”
[12:100] He raised his parents upon the throne. They fell prostrate before him. He said, “O my father, this is the fulfillment of my old dream. My Lord has made it come true. He has blessed me, delivered me from the prison, and brought you from the desert, after the devil had driven a wedge between me and my brothers. My Lord is Most Kind towards whomever He wills. He is the Knower, the Most Wise.”
١٠١:رَبِّ قَد ءاتَيتَنى مِنَ المُلكِ وَعَلَّمتَنى مِن تَأويلِ الأَحاديثِ فاطِرَ السَّمٰوٰتِ وَالأَرضِ أَنتَ وَلِىّ ۦ فِى الدُّنيا وَالـٔاخِرَةِ تَوَفَّنى مُسلِمًا وَأَلحِقنى بِالصّٰلِحينَ
(۱۲:۱۰۱) “پروردگار من، تو به من پادشاهی عطا کردهای و تعبیر خوابها را به من آموختی. آغاز کننده آسمانها و زمین؛ تو در این دنیا، و در آخرت مولا و سرور من هستی. بگذار تا تسلیم شده بمیرم، و من را با پرهیزکاران به حساب آور.”
[12:101] “My Lord, You have given me kingship and taught me the interpretation of dreams. Initiator of the heavens and the earth; You are my Lord and Master in this life and in the Hereafter. Let me die as a submitter, and count me with the righteous.”
١٠٢:ذٰلِكَ مِن أَنباءِ الغَيبِ نوحيهِ إِلَيكَ وَما كُنتَ لَدَيهِم إِذ أَجمَعوا أَمرَهُم وَهُم يَمكُرونَ
(۱۲:۱۰۲) این اخباری است از گذشته که ما به تو وحی میکنیم. تو حاضر نبودی هنگامی که همگی تصمیم گرفتند (یوسف را در چاه بیاندازند)، همانطور که با یکدیگر دسیسه کردند.
[12:102] This is news from the past that we reveal to you. You were not present when they made their unanimous decision (to throw Joseph in the well), as they conspired together.
١٠٣:وَما أَكثَرُ النّاسِ وَلَو حَرَصتَ بِمُؤمِنينَ
اکثر مردم ایمان نمیآورند
(۱۲:۱۰۳) اکثر مردم، هر کار کنی، ایمان نخواهند آورد.
The Majority of People Do Not Believe
[12:103] Most people, no matter what you do, will not believe.
١٠٤:وَما تَسـَٔلُهُم عَلَيهِ مِن أَجرٍ إِن هُوَ إِلّا ذِكرٌ لِلعٰلَمينَ
(۱۲:۱۰۴) تو از آنها پولی نمیخواهی؛ تو فقط این تذکر را به همه مردم تحویل میدهی.
[12:104] You are not asking them for any money; you simply deliver this reminder for all the people.
١٠٥:وَكَأَيِّن مِن ءايَةٍ فِى السَّمٰوٰتِ وَالأَرضِ يَمُرّونَ عَلَيها وَهُم عَنها مُعرِضونَ
(۱۲:۱۰۵) نشانههای فراوانی در آسمانها و زمین به آنها داده شده است، اما آنها بدون توجه از کنار آن میگذرند!
[12:105] So many proofs in the heavens and the earth are given to them, but they pass by them, heedlessly!
١٠٦:وَما يُؤمِنُ أَكثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشرِكونَ
سرنوشت اکثر کسانی که ایمان دارند جهنم است
(۱۲:۱۰۶) اکثر کسانی که به خدا ایمان دارند، ایمان نمیآورند، بدون اینکه مرتکب شرک شوند.
The Majority of Believers Destined for Hell
[12:106] The majority of those who believe in GOD do not do so without committing idol worship.
١٠٧:أَفَأَمِنوا أَن تَأتِيَهُم غٰشِيَةٌ مِن عَذابِ اللَّهِ أَو تَأتِيَهُمُ السّاعَةُ بَغتَةً وَهُم لا يَشعُرونَ
(۱۲:۱۰۷) آیا تضمین شدهاند که عذاب دربر گیرنده خدا به ایشان اصابت نخواهد کرد، یا اینکه آن ساعت یک مرتبه بر آنها نخواهد آمد، هنگامی که اصلاً انتظار آن را ندارند؟
[12:107] Have they guaranteed that an overwhelming retribution from GOD will not strike them, or the Hour will not come to them suddenly, when they least expect it?
١٠٨:قُل هٰذِهِ سَبيلى أَدعوا إِلَى اللَّهِ عَلىٰ بَصيرَةٍ أَنا۠ وَمَنِ اتَّبَعَنى وَسُبحٰنَ اللَّهِ وَما أَنا۠ مِنَ المُشرِكينَ
(۱۲:۱۰۸) بگو، “این راه من است: من به خدا دعوت میکنم، بر اساس اثباتی آشکار، و کسانی که از من پیروی میکنند هم همینطور. ستایش خدا را. من مشرک نیستم.”
[12:108] Say, “This is my path: I invite to GOD , on the basis of a clear proof, and so do those who follow me. GOD be glorified. I am not an idol worshiper.”
١٠٩:وَما أَرسَلنا مِن قَبلِكَ إِلّا رِجالًا نوحى إِلَيهِم مِن أَهلِ القُرىٰ أَفَلَم يَسيروا فِى الأَرضِ فَيَنظُروا كَيفَ كانَ عٰقِبَةُ الَّذينَ مِن قَبلِهِم وَلَدارُ الـٔاخِرَةِ خَيرٌ لِلَّذينَ اتَّقَوا أَفَلا تَعقِلونَ
(۱۲:۱۰۹) ما قبل از تو نفرستادیم مگر مردانی که به ایشان وحی کردیم، انتخاب شده از مردم جمعیتهای مختلف. آیا در زمین گردش نکردند تا عاقبت کسانی را که قبل از ایشان بودند، ببینند؟ سرای آخرت برای کسانی که زندگی پرهیزکارانهای را در پیش گیرند بسیار بهتر است. پس آیا میفهمید؟
[12:109] We did not send before you except men whom we inspired, chosen from the people of various communities. Did they not roam the earth and see the consequences for those before them? The abode of the Hereafter is far better for those who lead a righteous life. Would you then understand?
١١٠:حَتّىٰ إِذَا استَيـَٔسَ الرُّسُلُ وَظَنّوا أَنَّهُم قَد كُذِبوا جاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّىَ مَن نَشاءُ وَلا يُرَدُّ بَأسُنا عَنِ القَومِ المُجرِمينَ
پیروزی سرانجام، از آن مؤمنان است
(۱۲:۱۱۰) درست هنگامی که رسولان مأیوس میشوند، و گمان میکنند که رد شدهاند، پیروزی ما بر ایشان میآید. سپس ما هرکس را انتخاب کنیم نجات میدهیم، درحالی که عذاب ما بر مردم گناهکار اجتنابناپذیر است.
Victory, Ultimately, Belongs to the Believers
[12:110] Just when the messengers despair, and think that they had been rejected, our victory comes to them. We then save whomever we choose, while our retribution for the guilty people is unavoidable.
١١١:لَقَد كانَ فى قَصَصِهِم عِبرَةٌ لِأُولِى الأَلبٰبِ ما كانَ حَديثًا يُفتَرىٰ وَلٰكِن تَصديقَ الَّذى بَينَ يَدَيهِ وَتَفصيلَ كُلِّ شَىءٍ وَهُدًى وَرَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنونَ
قرآن تنها چیزی است که ما به آن احتیاج داریم
(۱۲:۱۱۱) در تاریخ آنها، برای صاحبان خرد، درس عبرتی است. این “حدیثی” ساختگی نیست؛ این (“قرآن”) همه کتابهای آسمانی قبلی را تصدیق میکند، همه چیز به تفصیل در آن است، و راهنما و رحمتی است برای کسانی که ایمان دارند.
The Quran is All We Need
[12:111] In their history, there is a lesson for those who possess intelligence. This is not fabricated Hadith; this (Quran) confirms all previous scriptures, provides the details of everything, and is a beacon and mercy for those who believe.
مجموع تکرار کلمه خدا (الله) تا آخر این سوره= ۱۴۱۶
مجموع شماره آياتی که تا اینجا دارای کلمه خدا (الله) هستند= ۸۵۶۰۷